کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

ای گُل مدینه از نفست جان گرفته است           عطر بهشت و بوی بهاران گرفته است

مثل گُـلی که غـنچـۀ خود را بـبـر کـشد           زهرا تو را ز شوق به دامان گرفته است


دیدند قدسیان، که پس از شکر حق علی           بر روی دست ناطـق قـرآن گرفته است

وقتی تو را گرفت نبی در بغـل گریست           گـفـتـند آسـمان ز تو بـاران گرفته است

تـا جــبـرئـیـل در قــدم تـو کـنـد نــثــار           در دست صد سبد گُل و ریحان گرفته است

فطرس که بود بی‌سر و سامان امید یافت           در زیر چتر مهر تو سامان گرفته است

ای کـشـتی نـجـات بـشر از حـضور تو           دریای عشق و عاطفه توفان گرفته است

دیـدنـد عـرشـیان، که خـدا در عروج تو           بزمی به پاس مقـدم مهـمان گرفته است

تو آن پـدیـده‌ای، که بـه قـالـو بـلـی خـدا           در گـفـتن بـلی ز تو پیـمان گـرفته است

تو آن بـشـارتی، که بـرای نـجـات خلـق           در دست خویش مصحف ایمان گرفته است

آن رهبری که در ره عشق و رضای دوست           دل از تـمـام عـالـم امـکـان گـرفته است

از صبر و عزم توست به کرب وبلا، فلک           انگشت حیرتی که به دندان گرفته است

در خاک کربلاست اگر عطری از بهشت           حال وهوای توست که جریان گرفته است

هرکس که گشت پیـرو مشی و مرام تو           پـروانـۀ بـهـشت ز یـزدان گـرفـته است

هر کس گریست بهر تو در روز رستخیز           گویی به دست لعل بدخشان گرفته است

چون مورآمده است«وفایی» به محضرت           چون هرچه دارد از تو سلیمان گرفته است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

زرق و برق سفرۀ شاهانه می‌خواهم چه کار؟           اشک چشمم هست آب و دانه می‌خواهم چه کار؟

اولین شرط سلوک عاشقی آواره گی‌ست           از ازل دربه درم کاشانه می‌خواهم چکار؟


چشم‌های من که با خواب سحر بیگانه‌اند           قصۀ شمع و گل و پروانه می‌خواهم چکار؟

گـیـسوی آشفته‌ام دارد نشان از عاشـقی           زلف خود بر باد دادم، شانه می‌خواهم چه کار؟

من خراب بـاده نه؛ بلکه خـراب ساقی‌ام           در غیاب حضرتش میخانه می‌خواهم چه کار؟

آنقدر دیـوانه‌ام امشب کهاز فرط جـنون           از قدح سر می‌کشم، پیمانه می‌خواهم چه کار؟

مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش

انـبـیـا و اولـیـاء چـشم انتـظـار دیـدنـش

مرتضی با دست خود آئینه قرآن می‌برد           فاطمه گهواره را در زیر ایـوان می‌برد

شـور و شـادی طـلـوع آفـتـاب هـاشـمی           غصه و غم را ز دل‌های پریشان می‌برد

با دو تا خورشید روی گونه‌هایش دیدنی‌ست           آبـرویی را که ‌از مـاه فـروزان می‌بـرد

جامه‌اش را انبـیا در باغ جنت دوخـتـند           حور عبا، عمامه‌اش را نیز غلمان می‌برد

بوسه بر قنداقه‌اش عیسی بن مریم می‌زند           مرهم از خاک رهش موسی‌بن عمران می‌برد

با وجود یوسف زهـرا یقـیـناً بعد از این           یوسف کنعـانیان زیره به کرمان می‌برد

افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی‌گمان           مادرش دارد عروس از خاک ایران می‌برد

سـفـرۀ سـوری پـیـمـبر با عـلی انداخـته           هرکسی که می‌رسد رزق فراوان می‌برد

هر که هرچه هدیه‌ آورده به یمن مقدمش           با دعـای فاطـمه دارد دو چندان می‌برد

حـاتم طایی برای شام خود سر می‌رسد           از مـیـان سـفـرۀ آقـای مـا نـان مـی‌بـرد

بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود           تکـه‌ای ران ملـخ نـزد سلـیـمان می‌بـرد

خلق می‌خوانند کـشتی نجات عـالم است

هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است

در زمین و آسمان‌ها صحبت آقای ماست           نوبـتی باشد اگـر هم نـوبت آقـای ماست

مادر از آغوش خود او را زمین نگذاشته           حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست

رحـمـة‌اللهاست مـثـل رحـمـة‌لـلـعـالـمین           خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست

در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است           لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست

فطـرس بی‌بـال و پر هم به‌ امیـدی آمده           پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست

روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد           این ترحم این تـفـضل بابت آقای ماست

ارمـنـی‌ها و کـلیـمی‌ها به‌ او دل داده‌انـد           دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست

نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند           جـنّـتی که گفته قرآن جنّت آقـای ماست

بهـتر از اینکه دوای درد ما را می‌دهد؟           بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست؟

لقمه‌های نانش از این رو به‌ آن رو می‌کند           چه ‌اثـرها در غـذای هـیأت آقای ماست

پیش پایمان همیشه ‌این و آن پا می‌شوند           این‌همه ‌ارج و مقام از برکت آقای ماست

ما بدی هم که کنیم او باز خوبی می‌کند           باز خوبی می‌کند این خصلت آقای ماست

آن که کارش از طفولیت فقط بخشیدن است           شافع فردای محشر حضرت آقای ماست

می‌کـشد پـای مرا آخر به سـوی کـربـلا

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا

بر مشامم می‌رسد عطری که خیلی  آشناست           آری آری به گمانم عطر سیب کربلاست

از عراق و غزه و بحرین اگر که بگذریم           کربلای دیگری در خاک سوریه به پاست

قـتـلگـاه دیگـری آنـجـا تـدارک دیـده‌انـد           شاهد این ادعا سرهای روی نیزه‌هاست

باز هم درد اسارت، باز هم مـظلـومیت           ریسمان‌هایی به دست بچه‌های مرتضاست

چه پـسرهایی که‌ از دیروز بی‌بابا شدند           چه پدرهایی که روی دوششان شال عزاست

به تمام خـیره‌سـرهای زمین فهـمانـده‌اند           هم دمشق از آن ما، هم زینبیه مال ماست

"کلنا عـباسک" تنها به ‌این معـناست که           شیعۀ حـیدر شهـید راه نامـوس خـداست

با دعای فاطمه شیعه حسینی مذهب است

نوکر ارباب قطعاً پیش مرگ زینب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و انتقال بهتر معنای شعر؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند           جـنّـتی باشد اگـر هم جـنت آقـای ماست

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

زیبـاتـرین سـتـارۀ خـلـقـت رسیده ‌است            سجده کـنـید، روح عـبادت رسیده‌ است

نـور خـدا، چـراغ هـدایت رسـیده ‌است            بـایـد قـیـام کـرد، قـیـامـت رسـیده‌ است


امشب که مست می‌شوم از بوی کربلا

فـطـرس! بـبـر سـلام مرا سـوی کـربلا

تــاج ســر مـلائـکـۀ آســمــان حــسـیـن            تنـهـا دلـیل خلـق زمـین و زمان حسین

ذکـر زمـان سـخـتی پیـغـمـبران حـسین            زهـرا سپـرده‌است بگـوئیم: جان حسین

گـفـتم حـسین و ولـوله ‌افـتـاد در جهـان

شادان شدند حیدر و زهرا چو در جنان

در مشکـلات پـشت و پنـاهم حسین شد            بـیـراهـه رفـته بـودم و راهم حسین شد

تـنـهـا دلـیـل گـریـه و آهـم حـسـیـن شـد            زهـرا اجـازه داد که شـاهـم حـسین شد

فـهـمـیـده‌ ایـم طـبـق روایــات مـعــتـبـر

از کـشـتـی حـسـیـن نـبـاشـد بــزرگـتـر

از کودکی "حسین" مسیحای زینب است            یـعـنی تـمـام لـذت دنـیـای زیـنب اسـت

غیر از حسین کیست که همتای زینب است            کـنج دل حـسـین فـقط جای زینب است

"زینب" همان که سیطره دارد به عالمین

زینب نگـو، بگـو هـمۀ هـسـتی حـسـین

مـا تـشـنـه‌ایـم؛ تــشـنـۀ بــاران کــربــلا            مـا سـائـل‌ایـم؛ سـائـل سـلـطـان کــربـلا

دل بــرده‌ از مـلائـکــه ‌ایــوان کــربـلا            دسـت تــمـام عــالـم و دامــان کــربــلا

بی‌صبح کربلا شب عـالم سحـر نداشت

دنیا چه داشت؟ کـربـبلا را اگر نداشت

افـلاک زیر سـایـۀ گـنـبـد طلای اوست            جـبریـل معـتکـف شده کـربـلای اوست

دنیا و هر چه هست در آن خاک پای اوست            اصلا بهشت گوشه صحن و سرای اوست

عشق "حسین" در دل ذرات عالم است

دنـیـای بی‌حـسـیـن شـبـیـه جـهـنـم است

از اشک روضه، چشم مگر سیر می‌شود؟            بی‌کـربـلا زمـانـه زمـیـن‌گـیـر می‌شـود

خوشبخت آن که پای علـم پـیر می‌شود            عـالـم به آب عـلـقـمه تـطهـیـر می‌شـود

امشب بـساط گـریه برایت فـراهم است

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گـفـتم حـسین و ولـوله ‌افـتـاد در جهـان            گفتم حسین و فاطمه با خنده گفت: جان

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

شب رحمت، شب توبه، شب فطرس شدن آمد            در این غوغای عجز از معجزه ‌امشب سخن آمد

بخـوانـید انَّـما حُـسـنِ خـتـام پنـج تن آمد            کرم باران شده عالـم، عـلمدار حسن آمد


دوباره یـاس بی‌مثل مـدیـنه یاسمن دارد

جناب حیدر کرار از امشب دو حسن دارد

گنهکاران گنهکاران برات آمد برات آمد            برای هرچه لا ممکن، خبر از ممکنات آمد

بگو بر خضرهای تشنه لب، عین الحیات آمد            چه غم از موج طوفان‌ها، که کشتی نجات آمد

رسیده حضرت معشوقِ بی‌پایانِ دوران‌ها

همان ساده‌ترین راهِ رهایی‌بخشِ حیران‌ها

سلام ای لطف بی‌پایان، خدای مهربانی‌ها            پـرِ پـرواز خـاکی‌ها، حـسـینِ آسمـانی‌ها

امـانی امـن‌تـر از تو، نـدارد بی‌امانی‌ها            چه لذت بخش تر از این، شود نذرت جوانی‌ها

تو آن پیری که پیران طریقت، پیر این دیرند

غلامانت چو اربابان، رها از منّت غیرند

سلام ای ناب‌تر از لحـظه‌های آشنایی‌ها            سلام ای خوش‌تر از ساعاتِ آغازِ رهایی‌ها

سلام ای یوسف مصر بقای کـربلایی‌ها            سلام السـابـقـون السابـقـونِ مجـتـبـایی‌ها

تو آن ضرب‌المثل بینِ کرامت آفرین‌هایی

چه غم از بی‌کسی وقتی، کسِ بی‌کس‌ترین‌هایی

تو آن هستی که تا محشر، جهان باشد به فرمانت            تو آن شاهی که مادر می‌کند فرزند قربانت

نبـودی آدم و حـوا، شدند اول مسلـمانت            نبودی شد خدا سر حلقۀ مرثـیه‌خـوانانت

نبود ارض و سما اما، تو مثل مرتضی بودی

نـبـودی ظاهـراً اما، رفـیـق انـبـیـا بودی

فدای آن پیمبر که، تو هستی زینت دوشش            فدای کعبه‌ای که عشق تو کرده سیه پوشش

منم مجنونِ آن مجنون که تقدیم تو شد هوشش            خوشا رندی که در روضه قدح نوشیده با گوشش

تو ای ساقی کریمانه به خوب و بد سبو دادی

تو ای با آبـرو حتی جنون را آبرو دادی

من آن رودم که خیلی تشنۀ دیدار دریایم            حلالم کن که گم گشته، حسین بچگی‌هایم

چه شد آن حال رویایی، چه شد آن عشق زیبایم            چه شد آن روضه گردی‌ها، چه شد آن شور و غوغایم

تمام دلخوشی من، به ‌الطاف مدام توست

عوض کن حال و روزم را، عوض کردن مرام توست

محرم حال عالم، احسن الاحوال می‌گردد            به گِرد روز عاشورا تمام سال می‌گردد

همین که بین ما حرف از غم گودال می‌گردد            زبان‌ها از بیـان ماجـرایت لال می‌گردد

تو را که‌ آسمانی‌ها، به جسمت پیرهن کردند

چرا از خاک و خون اینجا، تنت آقا کفن کردند

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

موج اشک تو به دریا زد و دریا را شست            سیل ویرانگر عشقت غم دنیا را شست
چشمها همچو کویری سر راهت افـتاد            تاکه باران دعا صحن تماشا را شـست


شرجی بـازدمت گشت مـبدل به فـرات            غسل چشمان ترت عـالم بالا را شست
ما دل خویش گره بر پر فطرس زده‌ایم            که سرانـجـام دعـایش گنه ما را شست

عاقبت هرکه جنون کرد و ز کویت رد شد
خـادم سـفـرۀ خـدّام شـمــا خـواهـد شـد

توکه گهواره‌ات از بال و پر جبریل است            لـحـن قـرآنی لالایـی تـو تـرتـیـل است
خـنـده‌ات روح دهد بر شـریان تـورات            گـریه‌ات آیـه به آیه سـنـد انـجـیل است
در مـطـاف لب تو سـعی کـند ابـراهـیم            مست در هرولۀ چشم تو اسماعیل است
گـفـتـه‌ام تـا بـنـویـسـند که از روز ازل            کـشتۀ نـیـم نـگـاه تو خود هـابـیل است

قـاب کـردم بـه طـلا گـفـتـه اسـتـادم را
هــوس دیــدنـت آورده زمــیــن آدم را

ریخت هر دانه اشک تو به پای تسبیح            فیض روح القدسی داده دعایت به مسیح
جملۀ روبروی تخت سلیـمان این است            ریزه‌خواری حسین بن علی نیست قبیح
آمدی تا که ملائک به سویت سجده کنند            آمـدی تـا بـنـمـایـنـد خــدا را تـصـریـح
یک به یک اهل کسا چون بغلت می‌کردند            قـصه کـربـبـلا بـود که می‌شد تـشـریح

آمدی با نـفـست قلـب همه دنـیا ریخـت
طرح عاشق شدن قلب مرا زهرا ریخت

چشم زهرا به سماء تو قمر ریخته است            یاعلی سمت نگاه تو سحر ریخته است
ای پر شال تو را جن و ملک بسته دخیل            چقدر دور و بر شال تو پر ریخته است
عشوه‌ای کرده‌ای انگار قیامت شده است            تا بخواهی سر راه تو خبر ریخته است
الـتـفـاتـی بـه هــدایـای غـلامـانـت کـن            چشم تا کار کند پای تو سر ریخته است

تار و پود دل ما پاره تر از سجاده است
که چنین پای قـدم‌های شما افـتاده است

چشمهایت که گل عشق تعارف می‌کرد            چقدر خون به دل حضرت یوسف می‌کرد
چشمتان جای خودش که حرمت روز ازل            هرچه دل روی زمین بود تصرف می‌کرد
از کرامات شما نعره زنان موسی گفت            خضر در کـربـبلای تو توقـف می‌کرد
خاک زوّار تو را کرده تبـرک با چشم            بار اول که عـلی قـصد تشرف می‌کرد

آن خـدایی که تو را قبله جان همه کرد
شب جمعه حرمت را قرق فاطمه کرد

بــعــد لاحــول و لا قـــوة الا بــا لــلــه            وحـی شد گـفـتـن یک عـمـر اباعـبدالله
روز اول که به نـام تـو لـبـم وا می‌شـد            در سماوات عیان بود که وا می‌شد راه
حـلـقه کـردیـم خـدا را که ایـاک نـعـبـد            نـستـعـین تو که آمد همه خـوانـدند ایـاه
ورز آمـد چو گِـل سـینه زنانت گـفـتـند            هـر کـه دارد هـوس کـربـبـلا بـسـم الله

من که با شور غمت حال عبادت دارم
شـکــر لله بـه اذکــار تــو عــادت دارم

به حـضـور تو گـمانم که دعـایی نرسد            دردمـنـد حـرمـم از چـه دوایـی نـرسـد
گرکه از جانب معـشوق نباشد کشـشی            کوشش عـاشق بیـچـاره به جایی نرسد
هـر کـجـا مـی‌روم آرام نـمی‌گـیـرم که            هیچ جـایی به حـریـم تو خـدایی نـرسد
قـسـمتـم می‌شـود آیـا که بـیـایم حـرمت            بـاورم نیست که پـایـان جـدایی بـرسـد

شیرۀ جان شده طعـم خـنک شربت‌تان
مـزه کرده به دهـانـم نـمک تـربت‌تـان

توکه سرداری و سرها همه پشت سر تو            بدنت روی زمین، همهمه پشت سر تو
خوش به حالت که می‌آید روی نی تا آخر            شانه بر شانه یـل علـقـمه پـشت سر تو
بـین چـشـمان پـلـیـد هـمـه نـامـحـرم‌هـا            کیست این بانوی قامت خمِ پشت سر تو
کـاشکی راه می‌آمد گـلـویت با خـنجـر            هست چـشمان تر فاطـمه پشت سـر تو

پیـکـرت رفت به تـاراج حـرامـی‌ها تا
بـشکـنـد قـامـت زینب، بـشـود آنـجـا تا

آه این سر که به نی رفت دگر سر نشود            کاش بر نیزه سرت در بر خواهر نشود
هول می‌زد که سرت بند شود یک طوری            تا عـقـیق تو به دست کس دیگر نـشود
بی‌مروت چقدر عاطفه در چشمش نیست            نیزه را دست سرت داد که لب پر نشود
کاشکی هرچه که خواهد بشود پـرتابِ            سنگها سمت سر و جانب معجـر نشود

روی گـودال غـم سـیـنۀ تو واویـلاست
لشکری هلهله دارند که زینب تنهاست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تَـفَـأُلـی زدم و ایـنـچـنـین جـواب آمد            بگـو به خـسته دِلان سید الشـباب آمد

جهان مثل ِخزان فصل ِنو بهاران شد            دوبـاره از کـرم حق شـمـیم ناب آمد


گُـلِ مُـقَـدَّسِ خـنده به روی لب وا شد            همین که دلـبـرمان از پسِ نقـاب آمد

گره گـشای دو عـالـم عزیز قـلب نبی            نـگـار فـاطـمه و عـشق بوتـراب آمد

غریق شور و شعف بلبلی غزل می‌خواند            ز آسمان به زمین قـرصِ آفـتاب آمد

چه! دلبری که ز یمن شکوه میلادش            یمی ز رحمت و بارانی از ثواب آمد

همین بس از برکات قـدوم او امشب            نسیم خوش نفسی از گل و گلاب آمد

بسـاط مـستی ما عـاشـقان فـراهم شد            هـزار جـام دل انگـیز پُـر شراب آمد

رسـیده عـیـدی ما از کـرامت حـیدر            به ما ز عـالـم بالا چـنین خـطاب آمد

سفـر به کربـبلا شد نصیب ما امشب            دعـای ما همه اینگونه مُستَجـاب آمد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسین واعظی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

ای عـلت قـداسـت و تـکـثـیر اشک‌ها            والاتـریـن تـنــزّل قــدسـی، ای آشـنـا

بیچاره‌ایم، نـشئۀ ما هم ‌خـمـار توست            افتاده است پرده؛ نبی هم دچار توست


بی‌حرمتی است نام تو را ذکر می‌کنیم            ما لاابالـیـان که به تو فـکـر می‌کـنـیم

ملک تو را نگاه خداوند حاجب است            نام شما شنیده شود سجده واجب است

ای برتر از خیال و قیاس و گمان ما            بند آمـده به حـیـطۀ جـبـرت زبـان ما

لـم داده است عـرش الهی به گـنـبدت            هـستـند انـبـیـا هـمه زائـر به مرقـدت

موسی عصای خویش کنارت شکسته است            عیسی دخیل بر در و دیوار بسته است

عـبـد سـیـاه روی شـمـا رو سـپـیـدهـا            ای کـشـتـۀ نـگـاه تو خـیـل شـهـیـدهـا

ذرات، شـأن اهـل کـسا را سـتـوده‌اند            اهل کـسـا ز گـریه کـنـان تو بـوده‌اند

روشن ز نور ذات تو شد وجه فاطمه            ای گوشه‌ای ز صنعت دستان تو، همه

در شـرح نـور آل عـبا هم سـر آمدی            بـنـیــان گــذار کـشـتـی آل مـحـمــدی

لب تـشـنۀ شـمیـم تو آغوش مصطفی            وی منـبر خـطابۀ تو‌ دوش مصطـفی

نوری، که وقت جلوه مکلف به تن شدی            آئـیـنـۀ صـفـات خـدا در سـخـن شدی

لـرزیـد پـای کـعـبـه زمـان حـلـول تو            تا عرش بُرد فـطرس ما را نزول تو

تـو آمـدی و وجـه خـداونــد دیـده شـد            از شـاخـسار باغ تو تـوحـید چیده شد

ذات خداست، فارغ رویت، جدا ز فهم            روحی که در ضریح تن‌ تو دمیده شد

ای حنجرت به وقت سخن موضع خدا            در عصر تو صدای خدا هم شنیده شد

بیرون زدی ز صفحۀ شرح مفـسران            شرحت به خاک‌گرم بیابان کشیده شد

ای نیزه زار، زلف غمت را مهار کن            در سایۀ سرت جـگـرم سر بریده شد

غصه کجا برم که تو را می‌شناخـتـند            بر پـیکـر شـریف تو با اسب تاخـتـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف تغییر داده شد؛ فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم. الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

بیچاره‌ایم، نـشئۀ ما هم ‌خـمـار توست            افتاده است پرده؛ خدا هم دچار توست

لـم داده است عـرش الهی به گـنـبدت            پیشت نـشـسته است خدا بین مرقـدت

نوری، که وقت جلوه مکلف به تن شدی            بر قـامت رسـای خـدا پیـروهن شدی

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

ای دلبـری که دلبری‌ات داسـتان شده            شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده

گهـواره تو زینت هـفـت آسـمان شده            جان دوباره یـافـته عـالـم جـوان شده


جـانـان رسیـد موسم تـقـدیم جان شده

گل آمد و حـیـات گلـستان شروع شد            خشکی گذشت و بارش باران شروع شد

دوران نـشءگی خـماران شروع شد            مسـتی ما ز سـوم شـعـبان شروع شد

پای تو اشک شوق زچشمم روان شده

قـنداقۀ پسر چو به دستش پدر گرفت            انگار اختـیار شبـش را سـحر گرفت

با دست خویش اشک ز چشمان تر گرفت            فطرس رسید و از پر قنداقه پر گرفت

بال فرشته‌ها به سرش سایه بان شده

تو آفـتـاب روشـن و پـیـدای ما شدی            تو آمدی و روح به اعضای ما شدی

خـنـدیـدی و تـمـامی دنـیـای ما شدی            گـفـتـیم بـنـده‌ایم و تو مولای ما شدی

راز جـنـون ما به خـلایـق عیان شده

دریـا دلـیم و دیـده ز مـرداب بسته‌ایم            امیـد خـود به بـادۀ نـایـاب بـسـتـه‌ایـم

با دیدن تو دیـده ز هر خواب بسته‌ایم            دل را به لطف حضرت ارباب بسته‌ایم

دل‌های ما به گوشۀ چشمی نشان شده

عـشقت همینکه صبح ازل آفریده شد            از روی چـشم‌هات غـزل آفـریده شد

از اسـتـواری تـو جـبـل آفــریـده شـد            با شهـد خـنده‌هـات عـسـل آفـریده شد

دیـگـر قـلـم به خلقـت تو ناتـوان شده

پیـغـمـبر خـدا ز کجا حـرف می‌زند؟            در روز عید هم ز عزا حرف می‌زند

دارد ز خاک کرب و بلا حرف می‌زند            آری ز سـیـدالـشـهـدا حـرف می‌زنـد

حتی خدا ز ماتم تو روضه‌خوان شده

شاعـر دلـم گـرفـته بـیا از خـدا بـگو            من با هـمـه غـریـبـه‌ام از آشـنـا بگو

از انتظار و حـسرت مشتی گـدا بگو            حرف دگر رهـا کن و از کربلا بگو

دل بـیـقــرار دیـدن آن آســتــان شـده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

با شهـد خـنده‌هـات عـسـل آفـریده شد            دیـگـر قـلـم خلقـت تو ناتـوان شده

آری ز سـیـدالـشـهـدا حـرف می‌زنـد            حتی خدا ز ماتم روضه‌خوان شده

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

فـطرس بیـاورید کـرامت شـروع شد            باران گرفت، لطف و عنایت شروع شد

دنـبـال نــوکـرنـد بـرایـش پـیـمـبـران            أین الحـسـیـنـیـون ولایت شـروع شـد


ما را به راه راست بَرَد ابروی کجش            یک نوع دیگری ز هدایت شروع شد

قـنداقـه تا به دست رسول امین رسید            »ای جان امـتم به فدایت » شروع شد

در عمق ذات حضرت پروردگار خویش            آنقدر رفت و رفت، نهایت شروع شد

آمـد بـرای اهل سـمـاوات سـرپـرست
فـامـیلیِ تـمام مـلائک حـسـیـنی است

مجـنون بـیاورید که لـیلا رسیده است            عیسی بیا ببین که مسیحا رسیده است

از مهـر و عاطـفه بنـویـسید شاعران            حالا که شاه بیت غزل‌ها رسیده است

خورشید و ماه و ابر همه مدیون لطف او            خـیر حـسین بر همه دنیا رسیده است

این سفره پهن شد که شود جلوه گر خدا            لؤلؤ به بحر حیدر و زهرا رسیده است

از عـرش با مـلائکه در بین محـملی            خـضر نـبی برای تـماشا رسیده است

هرجا حسین گـفته شود هست میکـده
شـأن نــزول ســورۀ والــفـجـر آمــده

ذکر حـسین روزیِ یک سال انبیاست            گریه به شـاه أحـسن احـوال انبـیاست

بر گرد هم نشسته و روضه گرفته‌اند            ذکر حـسیـن باعـث اکـمـال انـبیـاست

پیغـمبران به واسـطۀ گـریه بر حسین            تا عـرش می‌روند، پر و بال انبیاست

باید بپـرسد از خود آن مرده یا عـصا            هر کس که گفته معجزه‌ها مال انبیاست

حضرتْ اراده کرده که اعجاز می‌شود            مثـل پـدر هـمیـشه به دنبال انـبـیاست

چشم و چراغ حیدر و زهراست، یاعلی
دنـیا به نام حـضرت آقـاست، یا عـلـی

ما را پـناه نیست به جز کـشتی نجات            راه نجات ماست از این دار مشکلات

بر پـرچـم سـیاه غـمـش تکـیه می‌کـنم            جـانـم فـدای مـاتـم لـب تـشـنـۀ فـرات

بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید            خـاتـم ز قـحـط آب سـلـیـمان کـائـنات

گودالْ پُر ز سنگ و تن شاه پُر ز زخم            نیزه شکسته‌ها به تنش از همه جهات

از بس شلـوغ بود که دیگـر نمی‌رسد            از روی تـل صدای فـغـان مـخـدرات

باز این چه شورش است! خدایا همه زدند
با تیغ و سنگ و نیزه در آن همهمه زدند

آنجا سـر لـبـاسْ که دعـوا مـرافـه شد            هرکس ز خیمه دید تنش را کلافه شد

از بس که خون او ز سر تیغ‌ها چکید            هر جای قاضریه پُر از عطر نافه شد

بعد از غروب یک طرف دشت غرق حُزن            یک سوی دیگرش همه دارالضیافه شد

مانـده سـه روز پیـکـر او زیر آفـتاب            تاول به زخم‌های عمیـقـش اضافه شد

رأس حـسـیـن از پـی آزار اهـل بـیت            بر روی نی، راهی دارالـخـلافـه شـد

یک بـار اگر زیـارت ناحـیه وا کـنی
باید ز غـصه جان خودت را فدا کنی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف تغییر داده شد؛ فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم. الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

خورشید و ابر و باد و مَه از خلق‌های اوست            خـیر حـسین بر همه دنیا رسیده است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

این سفره پهن شد که دهد حق خودی نشان            لؤلؤ به بحر حیدر و زهرا رسیده است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

گودال تنگ و روی تن شاه پر ز سنگ            نیزه شکسته‌ها به تنش از همه جهات

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و به منظور انطباق با روایات معتبر تغییر داده شد

رأس حـسـیـن از پـی آزار اهـل بـیت            آویـز درب اصـلـی دارالـخـلافـه شـد

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : ترکیب بند

شراب آلوده می‌داند تَهِ پیـمانه می‌چـسبد            خمارِ باده می‌فهمد شبِ میخانه می‌چسبد

گـداییِ در این خـانه تـشریفی به ما داده            که تنها بر لبِ ما ساغرِ شاهانه می‌چسبد


حرم شد خانه‌ام وقتی، سلامت کردم و دیدم            زیارت‌هایِ ما حتی میانِ خانه می‌چسبد

سرِ سال است رو بر تو زیارت‌نامه می‌خوانم            زیارت‌نامه خواندن با دلِ دیوانه می‌چسبد

سـلام‌الله ای دل آتـشِ صــبــح اَزَل آمـد
مبارک باد یا زهرا که اَحلی مِن عسل آمد

اگر شعریم اگر شوریم؛ مُرَکب یا قلم هستم            اگر با شهریار و مُقبِلیم و مُحتشم هستیم

هـمـه از آسـتـان آسـمـانی نـجـف داریـم            که هر دَم؛ دَم به دَم با صاحبِ تیغِ دودَم هستیم

دمِ ما یاعلی و بازدم‌هامان حسین است و            اسیـرِ این دَم و دیوانۀ این بازدم هـستیم

پس از یک عمر فهمیدیم این دل بارگاهِ توست            در این قابی که می‌بینم حرم را؛ در حرم هستیم

خدا را شُکر بختِ روز و ماه و سال مایی تو
همیشه تا همیشه حالِ حَوِل حالِ مایی تو

تو گوشه گوشه در دل شُعله شُعله در جگر هستی            تو از پیراهنم حتی به من نزدیکتر هستی

الف با میم و با عینی و با فایی و با حایی            چگونه اینهمه هستی چگونه اینقدر هستی

تو با منظومۀ هفتاد و دو خورشیدی‌ات عمریست            مدارِ چرخـش دیوانه‌های دربـدر هستی

»اگر غم لشگر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد«            دعا هستی دوا هستی قضا هستی قَدَر هستی

چنان روشن شده عالم بگو خورشید برگردد
محال است از حریم تو کسی نومید برگردد

نگاهی کُن به دامانت دخیلِ تو خلیل اینجاست            کنارِ سجدگاهِ ما جبینِ جبرئیل اینجاست

جلال‌الله در چـشمت جمال‌الله در رویت            جمال اینجا جمیل اینجا جلال اینجا جلیل اینجاست

نه از سینایِ موسایم نه از اَنفاسِ عیسایم            کفایت می‌کند ما را کَرَم تا که کَفیل اینجاست

گِره خورده است با نامت سرِ مژگانِ ما یعنی            که آبِ سلسبیل اینجا که یک شعبه زِ نیل اینجاست

خدا را شُکر قلبِ ما صدای کربلا دارد
فقط حال و هوایم را هوای کـربلا دارد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

فلک گردیده نورانی، سماوات است گلباران            ملک سوغات گل آورده با خود بهرِ تن پوشش

علی با آن دلارآمی که هوش از عالمی بُرده            به وقتِ دیدن این ماهپاره گشته مدهوشش


قرارِ بی‌قراران آنکه عالم هست بی‌تابش            محمد جانِ دیگر یافت تا آمد درآغوشش

حسینش را به روی شانه می‌بوسید و می‌بوئید            بدانید اهل عالم اوست بی‌شک، زینتِ دوشش

اگر چه داشت بر لبها اذان و آیة الکرسی            گمانم روضه خوانی کرد پیرِ عشق در گوشش

چه بسیاری سفارشها که در حقش نبی فرمود            ولی افسوسُ صد افسوس امت شد فراموشش

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

صاحبِ عرش مُعلّی؛ یا  حسینِ بن علی            ضـامنِ اهـل تـولّی؛ یا حـسینِ بن عـلی

آمدی در هاله‌ای از نور! فوقَ کلّ نور            ماهِ در آغوش زهـرا؛ یا حسینِ بن علی


ذکر می‌گفت و تو را بوسید و شب تا صبح بود            دستِ تو در دستِ بابا؛ یاحسینِ بن علی

عاشقت شد آسمان! از ماهِ خود دلسرد شد            گفت ای ماهِ دل آرا؛ یا حـسینِ بن عـلی

فطرس از قنداقه‌ات یک جفت بال و پر گرفت            سجده کرد و گفت آقا؛ یا حسینِ بن علی

آمـدی و بـاز شد قـفـلِ دخـیـل سـائـلان            باب شد «اُنظُر إلینا»؛ یا حسینِ بن علی

گوشۀ چشمی بفرما، از کرم لبریز کن            کاسـۀ خـیـلِ گـدا را؛ یا حـسینِ بن علی

تحتِ فرمان تو و جانش به جانت بند بود            عشقِ ساقیِ العطاشی؛ یاحسینِ بن علی!

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

مــا زیـر دیـن خــامـس آل عــبــائـیـم            شـکــر خــدا دلــدادۀ کـرب و بـلائـیـم

در زیر پـرچـم داد زهــرا نـان مـا را            در بهـتـرین نقـطـه ازین عـالـم گدائیم


اصلا خـبـر از درد بی‌درمـان نـداریم            تا گـرم خـدمت بـین این دارالشـفـائیـم
آن قدر مست از نام شیـرین حـسیـنـیم            که بی‌نـیـاز از بـاده و میـخـانـه‌هـائـیم
در این دو قطره اشک شد دریای غم، غرق            دیـوانه از این معـجـزات اشک‌هـائـیم

هر بنده باشد با کسی، ما با حـسیـنـیم
دلـدادۀ پــرچـم، سـیـاه یـا حــســیـنـیـم

پُر کرده بوی سیب، امشب کوچه‌ها را            دادنـد بـر شـیـر خـدا، خــون خــدا را
زرگـر شـناسد قـدر زر را، پس نداند            جز آل احــمـد، قـدر مصباح الهـدی را
شش‌ماهه دنیا آمده چون بیش از این‌ها            طـاقـت نـدارد بـی‌کـسـی مـجـتـبـی را
این طـفـل از روز نـخـست آفـریـنـش            دیـوانه کـرده هم غـریب هـم آشـنا را
این کیست که شد روضه خوان او خدا و            بـا مـاجـرایـش پـاک کـرده انـبــیـا را

نه شیعه، نه زهرا، نه حیدر، نه پیمبر
او را خدا هم دوست دارد جور دیگر

ای نام تو حک گشته روی بال فطرس            تو آمدی و شد عـوض اقـبال فـطرس
تو کیستی که تا دو چشمت باز گردید            یک لحظه طی شد، راه چندین سال فطرس
آن حسرت و خانه به‌دوشی‌ها می‌ارزید            خوش بود چون حوا و آدم، فال فطرس
دور سرت می‌گشت و می‌خوردند حسرت            یک عرش در آن لحظه‌ها، بر حال فطرس
تو بال و پـر دادی شکـسـته بـال‌ها را            داری فراوان دور خود، امثال فطرس

باز است بر عـالـم، کـرامت خـانه تو
خوش عاقبت شد، هر که شد دیوانه تو

قربان آن عاشق که درگیر حسین است            قربان آن مُلکی که تسخیر حسین است
اصلا ندارد روز محشر گیر و داری            هر کس در این عالم دلش گیر حسین است
باید شود این گونه مصـداق شجـاعت            وقتی علی مرتضی، پیر حـسین است
سر داده و سر پیـش ظالم خـم نکـرده            اسـلام مـدیـون دل شـیر حـسیـن است
چـشم زمین و آسـمان جمـعه به جمعه            در انـتـظـار آخـرین تـیـر حسین است

یک روز می‌گردد حـسینی کل عـالـم
گـیـرد تـمـام این زمـیـن بـوی مـحـرم

کـردنـد غـوغـایی مـسـلمـانـان دیـنـش            پیـچـیده در عـالـم صـدای اربـعـیـنـش
اعجاز یعنی اینکه او در نصف روزی            جـا داد دنـیــا را مـیـان سـرزمـیـنـش
او کیست زرتشتی، یهودی و مسیحی            گـشتند مثل شیـعـیان صحرا نـشـیـنش
این گـریه‌ها داده نتـیـجـه، دارد عـالـم            دیـوانـه می‌گـردد از اسـم دلـنـشـیـنش
دنـیـا گـلـستـان می‌شود وقـتی شود پُر            از سـیـنــه‌زن‌هـای قـیـامـت آفـریـنـش

این عـشق پایـنده است تا روز قـیامت
از مـاه هم دل بـرده، مـصبـاح هدایت

او شهـریـار عـالـم و خـوبان سپـاهش            بـا آبــروهـای دو دنـیــا در پـنــاهـش
می‌خواست دست قاتـلش را هم بگیرد            آری رسیده بر همه خیر و صلاحـش
با دست خالی هیچ کس بیرون نیـامد!            چه سفره‌ای انداخت او در قـتلگـاهش
خوردند نانش را، نمکدان را شکستند            شـد هـلـهــلــه تـنـهـا جــواب آه آهـش
آه ای فــرات بـی‌وفـا، آتـش بـگـیـری            از تـشنگی شد دود، عـالم در نگاهش

گل بود، تیر و سنگ و نیزه، پرپرش کرد
ای بشکند دست کسی که بی‌سرش کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و رعایت توصیه های علما و مراجع بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

مــا زیـر دیـن خــامـس آل عــبــائـیـم            شـکـر خــدا دیــوانـه کـرب و بـلائـیم
زیـر عــلامـت داد زهــرا نـان مـا را
            در بهـتـرین نقـطـه ازین عـالـم گدائیم

زرگـر شـناسد قـدر زر را، پس نداند            جز فاطمه کس، قدر مصباح الهدی را

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : ترکیب بند

شکسته بالم و تنها، امیدی بر شما دارم            شبیه فطرسی اما، به دل حال دعا دارم
اگر چه خسته و زارم، ولی با شوق دلدارم            سبکبارم سبکبالم، که حاجات روا دارم


دخیل حضرت عشقم، اسیر هیبت عشقم            رسیده نوبت عـشقم، نگـاری آشنا دارم
بنوشم از مِی کوثر، به دست ساقی دلبر            شوم از عالمی برتر، که یاری دل ربا دارم
غم او را خریدارم، به عشق او گرفتارم            به شوق دیدن یارم، هـوای کربلا دارم
چنین آواره می‌گردم ، برای چاره می‌گردم            پِیِ گهواره می‌گردم، که امید شفا دارم

خـدایا سائـلم کـن بر، دَرِ کاشـانۀ زهرا
پیِ گهـواره‌ای هـستم، میان خانۀ زهرا

پَرِ قنداقه‌ای چون گل، بُوَد حبل المتین من            نـوای نـغـمـۀ بلـبـل، ندای دلنـشـین من
نه تنها دارم ای جانا، به دل مهر تو را یارا            خدایت مُهر داغت را، نشانده بر جبین من
من از عشق خدادادت، دمادم می‌کنم یادت            سروشِ لطف و امدادت، شده روح الامین من
من از مهر تو دلدارم، بهشتی در دلم دارم            اگر چه حلقۀ خارم، تویی ای گل نگین من
اگر ناقابلت هستم، کمی در کاملت هستم            ببین که سائلت هستم، بیَّفزا بر یقین من
ز تو عمری غمی دارم، نوای هر دمی دارم            به عشقت عالمی دارم، تویی خُلد برین من

به فطرت ای سرشت من، تو هستی سرنوشت من
بگویم با همه دنیا، حسین باشد بهشت من

بهشت جاودانی‌ام، فقط روی حسین باشد            امید مهربانی‌ام، فقط سوی حسین باشد
اگر مبهوت جانانم، فرشته یا که انسانم            خدایا قبلۀ جانم، فقـط روی حسین باشد
اگر درویش یا شاهم، اگر خورشید یا ماهم            مسیر و جاده و راهم، فقط کوی حسین باشد
به سان عاشق شیدا، بر او بسته همه دل‌ها            دخیل عُروةُ‌الوثقی، به گیسوی حسین باشد
دلم سر گشته هر سویی، روان تا یار دلجویی            فدای خُلق نیکویی، که چون خوی حسین باشد
به پای یار افتادن، به سویش دست بگشادن            سرم در وقت جان دادن، به زانوی حسین باشد

الهی ای مرا دلبر، فدایت ای گل زهرا
بیفتم لحظۀ آخر، به پایت ای گل زهرا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سوّمین‌ روزِ مـاهِ ‌شعـبان است            عرش تا‌ فرش‌ نورباران‌ است
روز درمـاندگی شیـطان است            حرف‌ از آمرزشِ گناهان‌است


پنجمین ‌نوبت ‌ِظهـورِ خـداست
روز مـیـلاد سـیّـد الـشّهـداست

دم صـبـح آسـمـان مــنـوّر شـد            نَه مـدیـنه، جـهـان معـطّـر شد
فُـطرس ‌امروز صاحبِ ‌پَر شد            و بـرایـش چـنـیـن‌ مُـقــد‌ّر شـد
تـا قــیــامـت غــلام او بــاشــد
پـیـک حـمـلِ‌ ســلام او بــاشـد

بـوسه‌ پـیـوسـتـه‌ و مُـکـرّر زد            بوسه‌‌ بـر گـونه‌اش پـیـمبـر زد
بـوسـه بـر آن لـب مُـطهّـر زد            بـوسـه آرام تـا بـه حَـنـجـر زد
روضه را جـبرئیل‌ کرد آغـاز
شد مـیـانـدارِ گریه شاهِ‌ حجـاز

ریخـت ‌تا اشکِ‌ جَدّ اطـهـر او            گـریـه کـردنـد در غـم سـر او
پـــدر و مـــادر و بــــرادر او            نخورَد لـطـمـه تا به‌ پیـکـر او
یـک لـبــاس لـطـیـف آوردنــد
بـر تـن نـقـره‌ فــام او کــردنـد

تـوأمـان است شـادی و غـم ما            حال ‌اشکاست ‌حال درهم ما
یا حسین ‌است‌ هر نـفـس دم ما            چون‌ حسین ‌است‌ اسمِ ‌اعظمِ ‌ما
سِحر و جادو اگرچه ‌کارگر است
به ‌من‌ و تو طِلسم‌ بی‌اثـر است

وصف‌ او را خُـدای ‌سُبحـانش            گـفــتــه در آیــه‌هـای قــرآنـش
چونکه‌ «لؤلؤ« بُوَد حسن ‌جانش            طبق تأویل؛ اوست«مرجانش«
فَجرو‌ کَهف ‌است ‌و هل‌ا‌َتاست ‌حُسین
جَمع‌‌ِ زهرا و مُرتضاست‌ حُسین

جان‌ِ شـیـرین ‌ِخـواجۀ‌ِ دو سَـرا            دوّمـیـن‌ نـورِ چـشـمِ‌ شیـرِ خـدا
قُـرّة الـعـیـنِ حـضـرت زهــرا            هــم‌ طــراز کــریــم آل عــبــا
مالکِ ‌قلبِ‌ خاص ‌وعام؛ حسین
و‌َ عَـلـیکَ الـسَّـلام امام‌ حـسین

الـسَّـلام ای بـهـشت گـریه‌کُنان            حاصلِ‌ زَرع و کِشتِ‌ گریه‌کُنان
برکـت خشت‌ خشتِ گریه‌کُنان            خوشترین ‌سرنوشت‌ گریه‌کُنان
عـشق را اینچـنین نشان بدهیم
وسط گـریه بر تو جان بـدهـیم

با تو عُـمری‌ست‌ آشـنا شـده‌ایم            ما هـمـان ‌مـیـوۀ ‌سَـوا شـده‌ایـم
دست‌چـیـن‌های‌ کـربـلا شده‌‌ایم            در قـنـوت‌ شـبـت‌ دعـا شـده‌ایم
جای ‌شُکرانه دارد اینکه ‌هنوز
مُرتبط ‌با توأیم هر شب‌ و روز

تو‌ همانی‌ که وِتر مُوتُور است            تو همانی‌که سِرِّ مَـستور است
با تو حتّی مَحال؛ مِیسُور است            هرکسی ‌با تو ماند مَأجور است
شده تفـویض اخـتیار دو کُـون
به تو ای رمز روسپیدی جُون

شَر نمی‌خـواهم اَهلِ‌ خِـیرم کن            بی نـیاز از عـطـای غـیرم‌ کن
خوب مـأنـوس با زُهـیـرم کـن            بـعـد مـحـشـور با بُـریـرم کـن
عشق‌ من ‌پایمال ‌تو شدن ‌است
»نـافـع‌بن‌هـلال» تو شـدن ‌است

ای‌که ‌آب ‌از تو بی‌نصیب شده            ای مـسـیحـای بر صلـیب شده
مـقـتلت غـرق بـوی سیب شده            چه‌ کسی ‌اینچـنین‌ غریب ‌شده؟
ای ســر نــیــزه رحـل قرآنـت
پــدر و مــادرم بـه قــربــانـت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

آمدی جان جهان، فخر زمین، فخر زمان            آبــروی بـــشــریّـت شـــرفِ آدمـــیــان

اشک شوق از قدمت گشته زِ هر دیده روان            ای بهـار دو جهان آمدی و رفت خـزان


آمدی و شـده نـازل به خـلایـق بـرکـات

بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات

در مـسیـرِ تـو نـگـردد دل زارم گـمـراه            راهِ تو راه بُوَد، هر چه به غیر از آن چاه

گل فِشان گشته فلک ذکرِ لبِ کوکب و ماه            شـــده لا حَـــولَ وَ لا قُـــوّةَ الّا بـــالــلـه

آمدی ای به هـمه، وادیِ تو راه نـجـات

بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات

چار قُـل، کوثر و صافات به تو می‌نازد            ذکر و تسبـیـح و مناجات به تو می‌نازد

عـزّت و فخـر و مباهـات به تو می‌نازد            حرم و کعـبـه و مـیـقـات به تو می‌نـازد

ای کـمـال تـو کـمـالات خـدا را مِــرآت

بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات

صـدفِ قــدسـیِ تــوحـیــد گُـهَــر آورده            شــجــر گـلــشــن اســلام ثـــمــر آورده

آسـمـان خـنـده بـه رخـسـار قـمـر آورده            بـر دو عـالَـم قـدمـت شــورِ دگـر آورده

ای به جـامِ نِگَـهَـت آب گـوارای حـیـات

بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات

از قُـدومت همۀ ارض و سما گـلشن شد            دیـدۀ دَهـر بـه مــاهِ رخِ تـو روشـن شـد

از ازل مِهر تو مأنوس به جان و تن شد            خـاکــسـاریِ تـو آبـــرو بـرای مـن شـد

یادِ تو هـست فـروغ خَلـَوات و جَـلَـوات

بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات

کهکشان گشته زِ فـیض قـدمت نـورانی            ای به قـربـان تـو و ایـن قـدم رحـمـانـی

مَظهرُ اللهی و یک جلـوه‌ای از یـزدانی            معنی عصمت و دین و شرف و ایمانی

نظری کن‌ به منِ عـاصی هـنگامِ مَمات

بر وجـودِ تو و بر مَقـدمِ پاکَـت صلوات

ای گـل گـلشن رضوان به فـدای قـدمت            که منم سـائلِ اَلطـاف و عـطا و کـرمت

زنده گردد دل عصیان زده از فیض دمت            کاش باشد سرِ دوشم چو شهیدان علمت

کاش بر من بِنَمایی نِگَهی در عـرصات

بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات

دل خـود را گِـرِه بر فـیض تَـوَلّات زدم            مَکُن از درگه خود از کرم و لطف رَدَم

هرچه تو خوبی من عبد خطاکار و بـدم            مـن فـقـط راه و نـشـانـیِ شـمـا را بـلـدم

سائل خانه‌ات هستم نظری کن به گدات

بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

در دلـم شـوری دگـر بـر پـا شده            غرق در شور و شعـف دنیا شده

شـادمـان قـلـب و دل زهـرا شـده            مـرتـضـی بـار دگـر بــابــا شـده


آمـد امشب نـور شـمس مشرقـین

نـور بخـش عـالـم امـکـان حـسین

پـیک حـق بر خـاکیان داده خـبر            نـخـل دیـن بـار دگـر داده ثــمــر

فـاطــمـه دخـت نـبـی زاده قــمـر            مـرتضی دسـته گـلی دارد به بـر

گـشـته عـالم از قـدومش منـجـلی

آمـده مــولا حــسـیـن بـن عــلــی

ایـن پــسـر نـور دل زهــراسـتـی            او ز نـسـل حـضرت طـاهـاسـتی

در شعـف از مـقـدمـش دنـیـاستی            بر هـمه عـالـم حسـین مـولاسـتی

این پسر پنجم گـل از آل عباست

شمع جـمع شیـعـیان مـرتضاست

مصـطـفی مـنـظـر جـمال او بود            مـرتـضی مـظـهـر جـلال او بود

فـاطـمی‌ خـوی و خـصال او بود            عــالـمـی مـحــو کـمــال او بــود

بــا خــدا کــار خــدایـی مـی‌کـنـد

از هـمه مـشکـل گـشـایی می‌کـند

رحـمة لـلعـالـمـین است این پـسر            در جهان نور مبین است این پسر

عاشقان حبل المتین است این پسر            شیعیان حامی دین است این پسر

این پسر نور دو چشم حیدر است

دستگیر شیـعه روز محـشر است

ای‌که هـستی محـرم رازم حسین            مهر و حُـبت بال پـروازم حـسین

در جهان تو می‌کشی نازم حسین            در دو عالم بر تو می‌نازم حسین

دوست دارم نوکـرت باشم حسین

همچو سـائل بر درت باشم حسین

ای‌که هـسـتی مـقـتـدایم یا حـسین             من به درگـاهت گـدایم یا حسین

بــا ولایـت آشــنـایـم یـا حــسـیـن             آشـنــای کــربـلایـم یـا حــسـیـن

از ازل بر درگهـت گـشـتم مقـیـم

سـائــلـم بـر خــانـۀ تـو یـا کـریـم

کـرده ای بر من عـنایت یا حسین            شامـلم لطف و عـطایت یا حسین

زنـده گـشـتـم با ولایت یا حـسیـن            کن نظـر بر این گـدایت یا حسین

 دسـت خـالی آمـدم من سـوی تو

تا بگـیـرم یا حـسیـن من بـوی تو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آسـمـان شـد آفـتـابـی! عــیـد آورده خـدا            انبـیـا غرق شعـف! لـرزید پشتِ اشـقـیا

آمـد و شـد پـنـجــمـیـن آئـیــنـۀ آلِ کـسـا            نام او را با طلا حک کرد موسی بر عصا


روز و شب خیل گدا محضِ گدایی می‌رسید

بسکه فطرس بالِ خود را بر رخِ عالم کشید

دست حق یکباره او را از همه سر کرده است            رزق عالم را به زیبایی مقدّر کرده است

خاک را برداشته؛ با نام او زر کرده است            عرش در میلادِ مولایم چه محشر کرده است

می‌گـذارد دست میکائـیل پیـشِ مادرش

تاجی از فیروزه و الماس بر رویِ سرش

کلّ عـالـم شـد بـرای او غـلامِ خـانه‌زاد            ماه و خورشید و ستاره، کهکشان و ابر و باد

تا خدا حس کرد خاطرخواهِ عشقش شد زیاد            خواند بعد از هر اذان، در هر دو گوشش "اِن یکاد"

از کجا آورده این سیمایِ بی‌مانـند را؟!

اینچنین می‌گفت و اسما دود کرد اسپند را

نـور چـشـم و زینتِ دوش پیـمـبـر آمده            گـفت خـیـبر: قـوّت بـازوی حـیدر آمده

آمـد و لبـخـنـد بـر لـب‌هـای مـادر آمـده            محـضِ آقـایم حـسن یـار و بـرادر آمـده

این خبر آمد که شد بهبوهۀ جشن و سرور

خانۀ مولا امیرالمومنین شد غـرقِ نـور

جبرئیل آمد؛ نشست و کرد چشمش را رصد            چارگوشِ چوبیِ گهواره‌اش را بوسه زد

دور باشد از وجودش شرّ شیطان؛ چشم بد            خواند با صوتِ حجازش قل هواللهُ احد

بوسه از پیشانی و مابینِ ابرویش گرفت

تا علی قنداقه را محکم در آغوشش گرفت

دید در چـشمان او آیـاتِ محکم را فقـط            آسمان و روز و شب‌هایِ منظّم را فقط

در نگـاهـش تـوبـۀ حـوّا و آدم را فـقـط            پـای بـوسیِ تـمـام اهـل عــالـم را فـقـط

تا شنـیدم اینچـنـین آقـاست؛ من هم آمدم

سر به زیر و دست خالی بر نگاهش رو زدم

داده آرامش به قـلبـم ذکر زیـبایِ حسین            در دلم هرگز نمی‌گیرد کسی جایِ حسین

در گلو عمریست جا خوش کرده آوایِ حسین            میشود خوشبخت آنکه پیر شد پایِ حسین

او که بـعـد از کـربلا آئـیـنـۀ ایـثـار شد

سیـد و سـالار بـود و سـیـدالاحـرار شد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : آرمان صائمى نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عاشقـیم عاشق یک جرعه شرابیم همه            سـر کـیــفـیـم و پـىِ بــادۀ نـابـیـم هـمـه
اهل عـشـقـیـم خـرابـیـم خـرابـیـم هـمـه            مست مسـتـیم ولى عـیـن ثـوابـیـم هـمـه


غــم ایّــام نــداریـم کـه ایـن مـی‌گــذرد
تـلـخـىِ کـام نـداریـم که ایـن مـی‌گـذرد

شب میلاد حسین است خداهم شاد است            هرکه در بند حسین است زغم آزاد است
جـادۀ عـاشـقی‌ام راه حـسـین آبـاد است            دل بیچاره‌ام عمریست به پاش افتادست
ما که دیـدیم از او معجـزه بـاور داریم
ما در این قوم از این پس دو پیمبر داریم

نام تو شعـر لـب عـالـم بـالاست حـسین            خوش بنازیم به این نام چه زیباست حسین
حـرمت آیـنـۀ عـرش مـعـلاست حـسین            کـربلایت ته خـط و ته دنـیاست حـسین
لـیـلـى عــالــم ذر، نـاز کـشـیـدن دارى
جان جانان تو به حق سینه دریدن دارى

پـاى گـهــوارۀ تـو مــریـم اطـهــر آمـد            تا تو را دید دلش رفت و غمش سر آمد
آمـدى خـسـتگـى از جـان عـلى در آمـد            خـنده‌اى کردى و فرمود که محـشر آمد
بوسه‌اى زد به لب و صورت و پیشانى را
با تو درهـم شکـند هرچه پـریـشانى را

کمتر از ذرّه من و شمس جهان تابم تو            هـم دل آرام تو و هم که رگ خـوابم تو
ظـلـمـت مطـلـق من جـلـوۀ مـهـتـابم تو            دل‌خوش از اینکه منم نوکر و اربابم تو
خوش به حال تو که زهراست هلاکت ارباب
کل عـالـم همه افـتاده به خاکـت اربـاب

آســمـانـى و زمـیـن در گـره دسـتـانـت            زیر و رو کرده مرا گوشه اى از احسانت
انـس داریم چـقـدر بـا تـو و بـا ایـوانت            این هم از لطف شما بود و برادر جانت
گـفـتـه‌ام تـا بـنـویـسـنـد بـه روى کـفـنـم
من مـسـلـمان شـدۀ دسـت امـام حـسـنـم

عاشـقى درد سـرم داد ز تو مــمـنـونـم            عـشق تو بال و پرم داد ز تو مــمـنـونـم
شور و حال سحـرم داد ز تو مــمـنـونـم            جان گرفت بعد حرم داد ز تو مــمـنـونـم

تا تو هستى چه خیالی‌ست اگر غم باشد
هـمـۀ دل خـوشـی‌ام مـاه مـحـرم بـاشـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کمتر از ذرّه من و شمس جهان تابم تو            هـم دل آرامـم تو هم که رگ خـوابم تو

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد، شایسته نیست با اهل بیت با زبان کوچه بازاری صحبت کرد و شأن انها باید رعایت شود. در ضمن بند آخر به دلایل مستند نبودن مطالب و عدم رعایت توصیه های علما و مراجع کلا حذف شد

عاشـقى درد سرم داد دمت گرم ارباب            عشق تو بال و پرم داد دمت گرم ارباب
شور و حال سحرم داد دمت گرم ارباب            جان گرفت بعد حرم داد دمت گرم ارباب

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علی خفاجی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : چهارپاره

از ره رسـیـده سـوّمـیـن نـور ولایـت            شمـس جـهـان آرا و مـصباح هـدایت
چشم و چراغ خانۀ مولاست این نور            حُـبّـش بـود شــرط قـبــولـی عـبـادت


مکـر عـدوی مرتضی گـردیده باطـل            نخـل ولا بـار دگـر داده‌سـت حـاصل
دلهای مُرده جان گرفـته از وجـودش            گـردیـده احـیـا از قـدومـش کعـبـۀ دل

ذکر فـضیـلت‌های او ما فـوق ادراک            بـاید بگـردیم در پی او ما در افـلاک
در شأن او گفتن که کار هر کسی نیست            احـیا شده از ذکر او هم آب هم خاک

گر او نبود از دین نـبود نام و نـشانی            اسلام زنـده مانـده ‌است از آن زمانی
که فـتح کرده با هـمه اهل و عـیالـش            کاخ یـزیـد و هر چه بـوده آن چـنانی

نـور دل انـسیـة الحـورا حـسیـن است            پشت و پناه زینب کـبری حسین است
از سـیـد بـطـحا رسیـده این سخـن که            فلک نجات و شافع فـردا حسین است

با روضه‌اش تا قـرب او ادنی رسیدیم            با گریه‌اش جـنّت برای خود خـریـدیم
با این گدایی فـخـر بـر عـالم فـروشیم            در هیئـتش بوده که عمری خیر دیدیم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای دل زمان هجر به پایان رسیده است            دور وصال حضرت جانان رسیده است

گُل کرده طبع طوطی اشعار من که باز            فیض جـمال گُل به گُلستان رسیده است


هم سرخوشم که تاج سرم جلوه گر شده            هم مست اینکه سوّم شعبان رسیده است

بدرُالـدُّجای عرش، در عالم طلوع کرد            شمس الضُّحای روضۀ رضوان رسیده است

بعد از حسن که لـؤلـؤ بیتُ العـقـیق شد            نوبت به جلوه کردن مرجان رسیده است

خلقت گرفته جان که درون رگ حیات            خـون شـریف ایـزدِ مـنّـان رسیده است

از رحمت کسی که خودش رحمت خُداست            لطف خدا به خلق دو چندان رسیده است

بر بـال جـبرئیل، به عـنوان رو نمـاش            آیات سُـرخِ فجـر به قـرآن رسیده است

دوران پَر شکستگی‌ات رو به خاتمه‌ست            فطرس بیا که نوبت درمان رسیده است

چـیزی کم از خـزانۀ لطـفـش نـمی‌شود            گر چه نیـازمـند، فـراوان رسـیده است

در چشم تک تک شهدا برق شادی است            سالارشان، «امام شهیدان» رسیده است

: امتیاز